دخترک فقط برای نماز خواندن چادر می پوشد...
گویا خدا فقط نا محرم است!!!
تکیه بده...
اما به شانه هایی که اگر خوابت برد
سرت رو به زمین نگذارد....
هرگاه سرابی را دیدی تظاهر به سیرابی کن...
نگذار به دروغش افتخار کند...
کارمان به جایی رسیده است که طوری باید دلتنگ شویم
که
به کسی بر نخورد...
نداشتن تو یعنی اینکه دیگری تورا دارد...
نمی دانم نداشتن ات سخت تر است؟
یا تحمل اینکه دیگری تو را داشته باشد؟!!!
ناز دعایت مادر بزرگ!
دعایت گرفت!!!
خیلی زودتر از آن که فکرشو میکردی پیرشدم...
روزی دخترو پسری که همدیگرو دوست داشتن
توخیابون قدم میزدن که ناگهان یک ماشین مدل بالای بسیار زیبا ایستاد جلوشون...
دختر به پسره گفت:ببخشید من میرم سوار میشم چون تو ماشین نداری!!!!!!!!!!!!
دختره وقتی رفت جلو تا سوارشه راننده گفت:
ببخشید من راننده این آقا هستم...
اومدم دنبالش!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
گذشته که حالم راگرفت...
آینده هم حالی برای آمدنش ندارم!
حال هم حالم را به هم میزند.
چه زندگی شیرینی!!!
.
.
.
.
به مردم این شهر نگو:
غلامتم...
ساده اند!
باور می کنند تورا می فروشند...!!!
آرام به شانه ام زدو گفت:
آفرین!!!
تنهایی که ترس ندارد.
بعدآرام آرام دورشد...
ولی افسوس که هرگز نفهمید
که من از نبود خودش می ترسم
نه از تنهایی . . .
دلم تنگ است...
پروازمیخواهم!
تاکجایش را نمیدانم.
از زمین بیزارم....!!!!!
خیلی دلم گرفته............
از خیلی ها...!!!
نبودن...
هرگز به تلخی از دست دادن یک بودن نیست....
بودن هایت را نگه دار...!!!
گاهی آدم میماند بین بودن و نبودن!
به رفتن که فکر می کنی اتفاقی می افتد که منصرف میشوی...
میخواهی بمانی رفتاری میبینی که انگار باید بروی!!!
این بلاتکلیفی خودش کلی جهنم است...
اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی
فردا به چشم گناهکار در او نگاه نکن...
شاید سحر توبه کرده باشد...!!!
.
.
.
.
خدایا به آنان که ادعای عاشقی تورادارند . . .
بیاموز:که بدترین گناه...
شکستن دل آدمیان است!
.
.
.
.
خدایامن حواسم به همه هست جز تو...
پس به تو حق میدم حواست به همه باشه جز من...!!!
پشت چراغ قرمز...
دختربچه به زور قدش به شیشه ی ماشین شاسی بلند حاجی میرسه
و
هی میگه:آقا از من گل میخری؟؟؟؟؟؟
حاجی هم بدون توجه به دخترک.
باتسبیحی که تودستاش داره: برا ظهور آقا دعا میکنه...!!!
دوستای گلم نظر یادتون نره...............
منتظر انتقاد ها وپیشنهاداتون هستم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
کافه چی قهوه ام راشیرین کن...
آن روز ها که تلخ می خوردم روزگارم شیرین بود!!!
اون رفت خیلی راحت تراز چیزی که فکرشومی کردم...
یادم میاد یه روز بهم گفت بدون من می میره
اما حالا...!!!
کو؟کجاست؟
کو اونی که می گفت بدون من می میره؟
می دونی چیه؟
دلم واسه خودم خیلی می سوزه وقتی یادم میاد چه جوری حاضربودم
زندگیمو بهش بدم!
حتی قطره های اشکموندید!!!
همون اشکایی که هر موقع از چشام جاری می شد.می گفت:وقتی گریه می کنی و این اشکارو گونه هات می لغزه انگار آسمون روسرم خراب می شه...
اما چه آسون از کنار قطره قطره ی اشکام گذشتو هیچ اعتنایی نکرد.
منم همه اشکامو تو یه تنگ بلور جمع کردم و یه گل شقایقم پرپرکردم
و
ریختم روش...
آخه میگن:اینجوری مسافرت خیلی زودتر برمیگرده.شاید اینجوری باشه گرچه تا حالا این اتفاق نیفتاده...
ولی حیفه اشکام. آخه خودم اونوتواشکام دیدم.
و
میدونم اگه ازچشم بیفته بلورونشونش بدم و بگم:
بی انصاف ببین دونه به دونه ی ای اشکارو واسه توریختم
واسه تویی که به قول خودت تحمل دیدن حتی یه قطرشو نداشتی........
بهشت فاصله ی پلک بالا و پایین من است...
وقتی که به تونگاه می کنم!